بررسی بازی vampyr
بازی Vampyr شما را جای یک خونآشام در لندن بیماریزده میگذارد که البته مهارتهای رزمیاش چندان تعریفی ندارند. همراه بررسی بازی باشید
Vampyr حرفهای بسیاری برای گفتن دارد اما در بیان آنها به طرز عجیبی قاصر است. بازی کانسپت جذابی دارد که خوب میتواند مخاطبش را جذب کند ولی از آنجایی که توسعهدهندگان توانایی توصیف چیزی که در پس ذهنشان بوده را نداشتند، درنهایت Vampyr به اثری سلیقهای تبدیل شده که خود شما باید بفهمید بازی برای شما ساخته شده یا نه.
بازی Vampyr یکی از بهترین مثالهای یک نقشآفرینی کامل است، تجربهای که میتواند بسیار نزدیکتر با ما به عنوان تجربهکنندهی آن ارتباط برقرار کند. استودیوی دونت ناد به خوبی توانسته با ارائهی انتخابهای فراوان و البته معنیدار، به کلمهی نقشآفرینی معنایی را که درخور آن است بدهد. در این بازی ما یک خونآشام هستیم، با تمام سختیها و مزیتهایش. خونآشام بودن خیلی کار راحتی نیست، مخصوصا وقتی در زندگی قبلیتان یک دکتر بوده باشید. انتخاب بین نجات جان یا گرفتن آن میتواند حتی درجاتی از خودشناسی را هم به همراه داشته باشد.
در خصوص داستان و روایت بازی VAMPYR باید گفت همان طور که انتظار می رفت و قبلا نیز قدرت داستان پردازی استودیو Dontnod را در Life is Strange دیده بودیم، VAMPYR نیز از بخش داستانی بسیار جذاب و هیجان انگیزی برخوردار است و از آن مهم تر این که موضوع یونیک و خاصی را نیز در قالب پرداختن به خون آشام ها انتخاب کرده است که بر خلاف زامبی ها (و همین طور برخلاف سریال های تلویزیونی) در بازی های رایانه ای خیلی زیاد در مورد آن ها صحبت نشده است و قرار گرفتن در قالب یک خون آشام و مشاهده کشکمش درونی او برای گرفتن جان انسان ها و مقابله با عطش خون، موضوع خیلی جالبی است که دستمایه یک داستان بسیار عالی و عمیق در دنیایی بسیار تاریک و سیاه و سرشار از رنج و سیه روزی مردم قرار گرفته است و فضا و اتمسفری بسیار سنگین و تاریک به VAMPYR بحشیده است.
جهان نسبتا بزرگ Vampyr در کل به چهار بخش مختلف تقسیم شده که هر بخش توسط یک کاراکتر خاص اداره میشود. در کنار این کاراکتر، حداقل ۱۵-۱۶ شخصیت منحصر به فرد دیگر هم وجود دارند که در پس ذهن هر کدامشان رازی برای کشف کردن نهفته است.این فقط بخشی از لیست بلند بالای کاراکترهای بازی است.
گهگاه این رازها به آشفتگیهای شخصیتی و در نهایت به یک سری دردسر تمام عیار تبدیل میشوند که باید پیش از لطمه خوردن از آنها به وضعیتشان رسیدگی کنید. البته رسیدگی به وضعیت هر بخش کار چندان راحتی هم نیست و باید مدام در سطح شهر به دنبال سرنخهایی بروید که در اغلب اوقات جلوی چشم نیستند.اما فقط این پیدا کردن سرنخها نیست که مهم است. بالاخره زمانش میرسد که بر مسند قضاوت بنشینید و برای هر کاراکتری که در بازی حاضر است سرنوشتی تعیین کنید. آن وقت است که تازه میفهمید قضاوت میان کاراکترهای بازی تا چه اندازه پیچیده است و نمیتوان بیگدار به آب زد.برخی انتخابها واقعا تاثیر گذارند. پس حواستان را حسابی جمع کنید.
فقط کافیست یک قضاوت نادرست انجام دهید تا سیستم جزا و کیفر بازی برای شما سختترین مجازاتها را در نظر بگیرد. مجازاتهایی که سرچشمه آنها همان قضاوت نادرست و دید کور شماست. به زبان سادهتر باید تقاص تصمیماتی که گرفتید را بپردازید که در اغلب اوقات کار چندان راحتی هم نیست.همین موضوع هم هست که تجربه ۲۰ الی ۲۵ ساعته بازی را جذاب نگه میدارد و نمیگذارد خسته شویم. در کل میتوانم بگویم نوآوری Dontnod Entertainment و سبک داستان گویی تازهای که آنها در پیش گرفتهاند چیز جالبی از آب درآمده و میتواند در آینده منبع الهام آثار بزرگ دیگر هم باشد.
داستان بازی در سال ۱۹۱۸ در لندن و در دوره اپیدمی آنفلوآنزای اسپانیایی رخ می دهد لندن ۱۹۱۸ بازی واقعا زیباست و پا گذاشتن در کوچه و پس کوچههای آن برای بر ملا کردن رازهای بزرگ جذابیت خاصی دارد. تیم طراح جلوههای بصری Dontnod Entertainment میدانسته که چه چیزی میخواهد و انصافا هم در رسیدن به آن موفق بوده. به خوبی میشود رد پای جنگ و وقایع مربوط به آن را در محیط بازی دید.حتی میشود تقابل ثروت و فقر را در دیواری که مردم پولدار شهر به دور بدبختی تهیدستان کشیدهاند، به خوبی در جهان Vampyr لمس کرد. پس پر بیراه نیست که بگوییم لندن Vampyr یکی از با شخصیتترین لوکیشنهایی است که تا حالا ساخته شده. فقط مشکلش این است که کمی خالی از محتواست و با زیر و رو کردن آن چیز خاصی عایدمان نمیشود.اما این مشکل را موسیقیهای فوقالعاده بازی جبران میکنند. طوری که اصلا مجبور میشوید در محیطهای بازی پرسه بزنید تا بیشتر از شنیدن قطعات زیبای Vampyr لذت ببرید.
جاناتان رید، خونآشام خوشتیپ بازی یک پزشک حاذق در ارتش جنگ جهانی اول در جبههی بریتانیا بوده و بر اثر اتفاقی مرموز، به یک خونآشام تبدیل میشود. تا همین جای کار دونت ناد یک ایدهی ناب پیدا کرده که برای خیلیها به تنهایی عامل جذب شدن به بازی است. حالا جامهی عمل پوشاندن به این ایده هم میتواند یک مخاطب بالقوه را بسیار نزدیکتر به محصول نهایی کند و هم میتواند کاری کند که این مخاطب دیگر از دونتناد نخواهد سراغ بازیهای بزرگ برود. اما فرانسویها ضعیف ظاهر نشدند و نتیجهی نهایی، چیزی که در ادامه مفصل راجع به آن صحبت خواهیم کرد، یک بازی آبرومند است. فعلا باید جاناتان را دنبال کنیم که به زندگی برمیگردد و به معنای واقعی کلمه تشنهی خون است. او که اصلا تجربه خونآشام بودن ندارد و حتی به همچین موجوداتی هم اعتقاد نداشت، حالا باید دنبال کشف مبدا این اتفاق باشد. دنبال کردن جاناتان در مسیرش برای پیدا کردن حقیقت و به واسطهی آن، آشنا شدن با دهها شخصیت جدید و شاید گرفتن جان چندتایی از آنها یکی از بزرگترین جذابیتهای بازی است.
Vampyr در معرفی شخصیتهای اصلی و فرعیاش عجله نمیکند و کارتهایش را سر وقت رو میکند. ومپایر به طور کلی بازی آرامی است؛ بازی که بیشتر از آنکه در مورد کشت و کشتار باشد، در مورد کشف چگونگی وقوع اتفاقات است. یک بازی تقریبا کارآگاهی که متاسفانه گاهی ما را مجبور میکند مبارزاتش را تحمل کنیم.مدام در درون او بین عمل به قسم های پزشکی اش و “تقویت جنبه انسانی” و رفع عطش خون با تغذیه از مردم و “تقویت وجهه خون آشام بودن” کشمکش و درگیری وجود دارد و شما هستید که باید تصمیم بگیرید که وی چگونه عمل کند و این را نیز باید بدانید که حتی کشتن یک نفر نیز در بازی بدون عواقب و تاوان پس دادن شما و مردم بیچاره لندن نخواهد بود و هر تصمیمی عاقبتی دارد. از طرفی هم شما باید روابط اجتماعی و وجهه دکتری خود را نیز برای پوشش بیشتر حفظ کنید و به طور خلاصه این که شما به عنوان بازیباز باید انتخاب کنید که پروتاگونیست بازی یک خون آشام روانی خونخوار و دیوانه باشد که همه را می کشد و زندگی مردم و شهر لندن را نابود می کند یا این که بیشتر یک پزشک باشید و به سمت کشتار کمتر و یا حتی بدون هیچ کشتاری بازی را پیش ببرید.
با این اوصاف بگذارید که بگویم Vampyr بیایراد هم نیست. بزرگترین مشکل بازی مربوط به بخش اکشن آن میشود و Vampyr بیشتر از سیستم مبارزات و عدم تعادلی که نتوانسته میان این بخش با المانهای نقش آفرینی برقرار کند ضربه خورده.بله درست خواندید. متاسفانه باید بگویم که هیچ تعادلی میان قصه گویی و مبارزات بازی وجود ندارد. به زبان سادهتر یعنی یا مدام دارید در بخشهای مسکونی شهر دیالوگ گویی میکنید و به دنبال سرنخها میگردید یا در مناطق قرنطینه شده درگیر مبارزه با میزبانان آنفولانزای اسپانیایی، شکارچیان خونآشام یا حتی خود خونآشامها هستید.
هر از گاهی با چنین صحنههایی هم برخورد میکنید و میتوانید شاهد تقابل دشمنان مختلف بازی با هم باشید.هیچ تعادلی میان قصه گویی و مبارزات بازی وجود ندارداین مشکل، بازی را به طور کل به دو بخش مجزا تبدیل کرده که هیچ فصل اشتراکی میان آنها نیست. Vampyr در یک لحظه اثری نقش آفرینی است و در لحظه دیگر سبک و سیاق پیشین خود را کنار میگذارد و به بازی اکشنی تبدیل میشود که سیستم مبارزه چندان خوبی هم ندارد.
سیستم مبارزات بازی کپی ناقصی است از ترکیب سری سولز و ویچر. اما مکانیکهایش اصلا به اندازه دو اثر نام برده خوب نیست و نمیتواند گیمر را درگیر خود کند. به طور کلی آزادی عمل زیادی در بخش اکشن بازی ندارید. مثلا خیلی خوب میشد المانهای مخفی کاری را به بازی تزریق کرد ولی Vampyr مدام از اینکه اکشنی مخفیکارانه را در پیش بگیرد طفره میرود و سعی میکند گیمر را در سیستم محدود خودش نگه دارد.
جدای از این موضوع، Dontnod Entertainment خیلی هم به جنبههای خون آشامی جاناتان رید توجهی نداشته و او بیشتر شبیه به یک جادوگر سلاح به دست است تا یک خونآشام واقعی. این موضوع مسلما برای کسی که دنبال یک بازی خون آشامی میگردد چندان موضوع جالبی نیست. خیلی اتفاقهای جالبتری میتوانستند در بازی بیفتند که متاسفانه نادیده گرفته شدند و خبری از آنها نیست.مثلا میشد دشمنان پیچیدهتری برای بازی طراحی شوند که مقابله با آنها لذت بخش باشد. اما این طور نشده و اغلب دشمنان بازی در عین اینکه تقابل با آنها کار سختی است، کاغذی هستند و الگوی رفتاریشان پس از چند رویارویی پیدرپی مشخص و تکراری میشود.
از هوش مصنوعی بازی هم که برایتان نگویم بهتر است. به جرات میتوانم بگویم که هوش مصنوعی Vampyr یکی از ضعیفترینها در چند سال اخیر است. آنقدر ضعیف که اگر چند قدم از محدوده تحت سلطه دشمنان بازی دور شوید، خیلی راحت بیخیالتان میشوند و به سمت منطقه خود باز میگردند. این موضوع در کنار چهره و انیمیشنهای ضعیف بدن کاراکترها خیلی توی ذوق میزنند و در این برهه که داریم به اواخر نسل هشتم نزدیک میشویم نباید شاهد چنین ایرادات عجیبی باشیم.
Vampyr تلاش باعلاقه و جاهطلبانهای از تیم خوشذوق دونتناد است که بعد از موفقیت عظیم Life is Strange مسیری کاملا متفاوت پیش گرفتهاند. انتخاب چنین داستان و دنیایی و ساخت یک بازی نقشآفرینی کامل بر اساس آن کاری نیست که حتی در چند سال گذشته دیده باشیم. بله، بازی حداقل در لحظاتی ما را یاد Bloodborne میاندازد، اما تمرکز دو بازی روی مسائل بسیار متفاوتی است. سیستم دیالوگها و کارآگاهبازی به عنوان یک خونآشام برای هرکسی ساخته نشده اما اگر وقت رویش بگذارید، از کشف دنیا و آدمهایش لذت فراوانی خواهید برد. نمیتوان ضعفهای مبارزات بازی را نادیده گرفت اما اتمسفر و صد البته موسیقی عالی به هضم آن کمک میکند. Vampyr شاید با برچسب قیمت ۶۰ دلاریاش روی کنسولها کمی گران به نظر برسد، اما میتوان با مدتی صبر کردن و پس از تخفیفی خوب تجربهاش کرد. تجربهای که به هیچ وجه پشیمانی نخواهد داشت.
ثبت ديدگاه